پرنیاپرنیا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 13 روز سن داره

پرنیا،عشق خاله

دل مامان نغمه گرفته

عسل مامان 10 روز که با شیر خداحافظی کرده     عروسکم دلم میگیره وقتی دیگه1 دقیقه هم تو بغلم بند نمیشی تا سیر بچلونمتو بوت کنم     دلم میگیره وقتی دلت شیر میخواد نگاهت رو لباسم خشک میشه و زیر لب میگی اخ     دلم میگیره وقتی میخوای بهترین کارو برای عروسکت بکنی بهش می می میدی     دلم میگیره وقتی شب تو خواب 1 ساعت یکبار تکرار میکنی می می منـــــــــــــه                    پرنیا نفسم                   &n...
11 آذر 1392

اشپزان کوچک

مامان مینا 4 شنبه کارگر داشت برای همین غزل اومد خونه ما مهمونی،کلی با هم بازی کردید ولی دیگه حوصلتون سر رفته بود و کار داشت به جا های باریک می کشید،دنبال یه راهی بوذم که سرتونو گرم کنم ،به خاطر الودگی هوا بیرونم نمیتونستیم بریم به ذهنم رسید کیک درست کنیم ، همه موادو دادم بهتون شما هم حسابی کیف کردید و هر کاری دلتون خواست کردید ، اخر کار قیافه شما این جوری بود قیافه منم این جوری اینم کیک دختر پز     این نقاشی قشنگم غزل عزیز برای ما کشیده     ...
11 آذر 1392

تشکر از یک خاله عاشق

خاله نیلوفر این وبلاگو برات درست کرد و روز تولدت بهم کادو داد(مامانت یکم تنبله)     آخن (خاله به زبان پرنیا )مم نونیم که با وجود مهرسا گلی وقت گذاشتیو این کادوی خوشگلو به ما دادی ...
11 آذر 1392

پروژه از شیر گرفتن پرنیا خانم

نفسم اول برات بگم که اگه به منو بابا بود شما باید تا6 سالگی شیر می خوردی چون هیچ کدوم دل این کارو نداشتیم و هی بهانه پشت بهانه که این هفته مریضه،وای صبر زرد یادمون رفت بخریم،وای سرما خورده...............     تا اینکه مامان مینا مثل همیشه به داد رسید و مرحله اول اجرا شد صبر زرد خریده شد البته یک هفته طول کشید تا از خونه مامان مینا بیاد خونمون همش یادمون میرفت بیاریم     بالاخره یک روز صبح وقتی مامان بی خواب و داغون از شیر خوردن های شبانه شما ازخواب بیدار شدتصمیم گرفته شد و شما بعد از بیدارشدن با یک می می ماژیکی و صبرزردی مواجه شدی     تا عصر اصرار داشتی که من برم دکترو همش میگفتی م...
11 آذر 1392

ای بابا

ای بابا کلمه ای است که این روزها عروسک مدام به زبون میاره،از دست هر چیز که کلافه میشه؛هرچیز که باب میلش نباشه و....     ولی هر بار که با اون چشمهای جدی و صورت کلافه میگه ای بابا خندم میگیره،دلم ضعف میره،شایدم مات میشم از این هیکل مینیاتوری و این چهره جدی،از تقلید این عروسکها از رفتار ما بزرگترها                                                  فرشته مامان عاشقتم ...
11 آذر 1392

محرم 92

دختر گلم امسال محرم دیگه برای خودش خانمی شده بود،با باباش رفت عزاداری،تو صف می رفت ونذری می گرفت،شمع روشن کردو ... اینم چند تا عکس از محرم امسال             این جا هم داری شیر کاکائو نوش جان میکنی ،تا دست مردم دیدی بابا رو مجبور کردی بره تو صف برات بگیره ،حالا تو خونه لب به شیر کاکائو نمیزنی         ...
11 آذر 1392

عمه مهربون پرنیا

این سه چرخه قشنگو عمه منصوره پرنیا گلی برای تولدش خریده،پرنیا هم حسابی باهاش کیف میکنه                              ممنونیم عمه منصوره مهربون                  ...
11 آذر 1392

غزل بانو

این روزها مامان مینا یه مهمون ناز داره غزل خوشگله(دختر دایی مامان نغمه) ، مامان غزل برای کار اداری مجبور شده 3 هفته بره کانادا و غزل اومده پیش مامان مینا،شما هم حسابی کیف میکنی که یه همبازی پیدا کردی البته هر چند وقت یه بارم حسابی از خجالت هم در میاین جمعه رفتیم سرزمین عجایب که غزل و پرنیا حسابی کیف کردن خاله نیلوفر،غزل و پرنیا   اینم عشق خاله،مهرسای گلم که نمیدونه بخنده یا گریه کنه،نفسمی     ...
11 آذر 1392

یک روز پاییزی

یه روز به بابای غزل گفتیم غزلو از مدرسه بیاره پارک نزدیک خونه من و مامان مینا هم با پرنیا گلی رفتیم اونجا بچه ها حسابی کیف کردن،ناهار هم توی پارک خوردن(البته از نوع غیر مجازش)     ...
11 آذر 1392

هنر دست مامان مینا

این کلاه و شال گردنو مامان مینای گل زحمت کشیده و برای گل دختر بافته                                      خیلی دوستت داریم مامایی ...
11 آذر 1392
1